من یک مادر هستم

دخترم، چقدر گفتن این کلمه لذت بخش است

دخترم، چقدر گفتن این کلمه لذت بخش است امروز رفته بودم برای غربالگری سری دوم ، بررسی آنومالی های جنین، هفته نوزدهم . و تو دختر بودی، هر چند از قبل تر هم وقتی تنها سیزده هفته ات بود متخصص حدس هایی زده بود و از احتمالاتی که ممکن بود تغییر کند صحبت کرده بود. تو الان 305 گرم وزن داری قلبت هر دقیقه 148 بار می زند و همه چیزت نرمال است دوست دارم واکنش پدر را وقتی خبر دختر بودنت را می دهم ببینم ...
19 تير 1393

هجده هفته ات است و خدا را شکر همه چیزیت نرمال و سلامت هستی

چند روز قبل برای نوبت دوم  غربالگری سری زدم به آزمایشگاه نیلو حوالی پارک ساعی در خیابان ولیعصر. بعد از ساعت کاری و با بی آرتی های راه آهن - تجریش به راحتی مسیر را پیدا کردم. بعد از کمی معطلی آزمایش خون گرفتند و چند روز بعد به همان طریق رفتم برای گرفتن پاسخ. صبح آزمایش را با کمی وسواس و البته دلهره به دکتر شکریه (متخصص زنان و زایمانی که تحت نظرش هستم) نشان دادم. خدا را شکر حالت خوب بود و همه چیز نرمال. حالا هجده هفته و یک روز داری نرم‏افزارهاىی که خطر ابتلا به سندروم داون را چه به صورت عددى و چه منحنى‏هاى خاص نشان مى‏دهنـد همه حکایت از سلامت و وضعیت نرمال تو را داشت،  خدا را هزاران مرتبه شکر دلبندم. ...
19 تير 1393

دلم تنگ مي شود گاهي

دلم تنگ مي شود گاهي... هفده هفته و به قولی پنج ماهي از مادر شدن بالقوه ام مي گذرد چیزی نمانده که راه به نیمه برسد و حالا مهمترين روزهاي آن باقي مانده است روزهايي كه قرار است با سردرد، ورم دست و پا، سنگين شدن، گاهي تنگي نفس و تعريق زياد سر كنم. سخت است اما مي دانم كه از پس اش بر مي آيم مثل مادرم و مثل خيلي از مادرهاي ديگر. اين روزها گاهي كه حس خوشايند مادري را فراموش مي كنم دلم تنگ مي شود براي چيزهاي كوچك كه قبلا هيچ حسي نسبت به آن نداشتم چيزهايي مثل دويدن از پله‌هاي پل عابر پياده، ساعت‌ها يك جا نشتن و بدون هيچ حركت اضافه‌اي كتاب خواندن، خوابيدن روي شكم، تميز كردن انباري و کتبینت های آش‍پزخانه و چيدن وسواسي وسايل...
9 تير 1393
1